ای رای تو صیقل اختران را
ای رای تو صیقل اختران را
ای رای تو صیقل اختران را
ای رای تو صیقل اختران را
ای رای تو صیقل اختران را
افسر توئی افسر سران را
افسر توئی افسر سران را
افسر توئی افسر سران را
افسر توئی افسر سران را
افسر توئی افسر سران را
خاک در تو به عرض مصحف
خاک در تو به عرض مصحف
خاک در تو به عرض مصحف
خاک در تو به عرض مصحف
خاک در تو به عرض مصحف
جای قسم است داوران را
جای قسم است داوران را
جای قسم است داوران را
جای قسم است داوران را
جای قسم است داوران را
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هر هفته ز تیغ تو عطیت
هفت اقلیم است سروران را
هفت اقلیم است سروران را
هفت اقلیم است سروران را
هفت اقلیم است سروران را
هفت اقلیم است سروران را
در کعبهٔ حضرت تو جبریل
در کعبهٔ حضرت تو جبریل
در کعبهٔ حضرت تو جبریل
در کعبهٔ حضرت تو جبریل
در کعبهٔ حضرت تو جبریل
دست آب دهد مجاوران را
دست آب دهد مجاوران را
دست آب دهد مجاوران را
دست آب دهد مجاوران را
دست آب دهد مجاوران را
چون شاخ گوزن بر در تو
چون شاخ گوزن بر در تو
چون شاخ گوزن بر در تو
چون شاخ گوزن بر در تو
چون شاخ گوزن بر در تو
قامت شده خم غضنفران را
قامت شده خم غضنفران را
قامت شده خم غضنفران را
قامت شده خم غضنفران را
قامت شده خم غضنفران را
دایه شده بر قریش و برمک
دایه شده بر قریش و برمک
دایه شده بر قریش و برمک
دایه شده بر قریش و برمک
دایه شده بر قریش و برمک
صدق و کرم تو جعفران را
صدق و کرم تو جعفران را
صدق و کرم تو جعفران را
صدق و کرم تو جعفران را
صدق و کرم تو جعفران را
تا محضر نصرتت نوشتند
تا محضر نصرتت نوشتند
تا محضر نصرتت نوشتند
تا محضر نصرتت نوشتند
تا محضر نصرتت نوشتند
آوازه شکست دیگران را
آوازه شکست دیگران را
آوازه شکست دیگران را
آوازه شکست دیگران را
آوازه شکست دیگران را
کانجا که محمد اندر آمد
کانجا که محمد اندر آمد
کانجا که محمد اندر آمد
کانجا که محمد اندر آمد
کانجا که محمد اندر آمد
دعوت نرسد پیمبران را
دعوت نرسد پیمبران را
دعوت نرسد پیمبران را
دعوت نرسد پیمبران را
دعوت نرسد پیمبران را
گر دهر حرونیی نموده است
گر دهر حرونیی نموده است
گر دهر حرونیی نموده است
گر دهر حرونیی نموده است
گر دهر حرونیی نموده است
چون رام تو گشت منگر آن را
چون رام تو گشت منگر آن را
چون رام تو گشت منگر آن را
چون رام تو گشت منگر آن را
چون رام تو گشت منگر آن را
بنگر که چو دست یافت یوسف
بنگر که چو دست یافت یوسف
بنگر که چو دست یافت یوسف
بنگر که چو دست یافت یوسف
بنگر که چو دست یافت یوسف
چه لطف کند برادران را
چه لطف کند برادران را
چه لطف کند برادران را
چه لطف کند برادران را
چه لطف کند برادران را
از عالم زاده ای و پیشت
از عالم زاده ای و پیشت
از عالم زاده ای و پیشت
از عالم زاده ای و پیشت
از عالم زاده ای و پیشت
عالم تبع است چاکران را
عالم تبع است چاکران را
عالم تبع است چاکران را
عالم تبع است چاکران را
عالم تبع است چاکران را
هم رد مکنش که راد مردان
هم رد مکنش که راد مردان
هم رد مکنش که راد مردان
هم رد مکنش که راد مردان
هم رد مکنش که راد مردان
حرمت دارند مادران را
حرمت دارند مادران را
حرمت دارند مادران را
حرمت دارند مادران را
حرمت دارند مادران را
قدرت ز برای کار تو ساخت
قدرت ز برای کار تو ساخت
قدرت ز برای کار تو ساخت
قدرت ز برای کار تو ساخت
قدرت ز برای کار تو ساخت
این قبهٔ نغز بی کران را
این قبهٔ نغز بی کران را
این قبهٔ نغز بی کران را
این قبهٔ نغز بی کران را
این قبهٔ نغز بی کران را
گر خاتم دست تو نزیبد
گر خاتم دست تو نزیبد
گر خاتم دست تو نزیبد
گر خاتم دست تو نزیبد
گر خاتم دست تو نزیبد
هم حلقه نشاید استران را
هم حلقه نشاید استران را
هم حلقه نشاید استران را
هم حلقه نشاید استران را
هم حلقه نشاید استران را
صحن فلک از بزان انجم
صحن فلک از بزان انجم
صحن فلک از بزان انجم
صحن فلک از بزان انجم
صحن فلک از بزان انجم
ماند رمهٔ مضمران را
ماند رمهٔ مضمران را
ماند رمهٔ مضمران را
ماند رمهٔ مضمران را
ماند رمهٔ مضمران را
هست از پی بر نشست خاصت
هست از پی بر نشست خاصت
هست از پی بر نشست خاصت
هست از پی بر نشست خاصت
هست از پی بر نشست خاصت
امید خصی شدن نران را
امید خصی شدن نران را
امید خصی شدن نران را
امید خصی شدن نران را
امید خصی شدن نران را
صاحب غرضند روس و خزران
صاحب غرضند روس و خزران
صاحب غرضند روس و خزران
صاحب غرضند روس و خزران
صاحب غرضند روس و خزران
منکر شده صاحب افسران را
منکر شده صاحب افسران را
منکر شده صاحب افسران را
منکر شده صاحب افسران را
منکر شده صاحب افسران را
تیغ تو مزوری عجب ساخت
تیغ تو مزوری عجب ساخت
تیغ تو مزوری عجب ساخت
تیغ تو مزوری عجب ساخت
تیغ تو مزوری عجب ساخت
بیماری آن مزوران را
بیماری آن مزوران را
بیماری آن مزوران را
بیماری آن مزوران را
بیماری آن مزوران را
فتح تو به جنگ لشکر روس
فتح تو به جنگ لشکر روس
فتح تو به جنگ لشکر روس
فتح تو به جنگ لشکر روس
فتح تو به جنگ لشکر روس
تاریخ شد آسمان قران را
تاریخ شد آسمان قران را
تاریخ شد آسمان قران را
تاریخ شد آسمان قران را
تاریخ شد آسمان قران را
رایات تو روس را علی روس
رایات تو روس را علی روس
رایات تو روس را علی روس
رایات تو روس را علی روس
رایات تو روس را علی روس
صرصر شده ساق ضمیران را
صرصر شده ساق ضمیران را
صرصر شده ساق ضمیران را
صرصر شده ساق ضمیران را
صرصر شده ساق ضمیران را
پیکان شهاب رنگ چون آب
پیکان شهاب رنگ چون آب
پیکان شهاب رنگ چون آب
پیکان شهاب رنگ چون آب
پیکان شهاب رنگ چون آب
آتش زده دیو لشکران را
آتش زده دیو لشکران را
آتش زده دیو لشکران را
آتش زده دیو لشکران را
آتش زده دیو لشکران را
در زهرهٔ روس رانده زهر آب
در زهرهٔ روس رانده زهر آب
در زهرهٔ روس رانده زهر آب
در زهرهٔ روس رانده زهر آب
در زهرهٔ روس رانده زهر آب
کانداخته یغلق پران را
کانداخته یغلق پران را
کانداخته یغلق پران را
کانداخته یغلق پران را
کانداخته یغلق پران را
یک سهم تو خضروار بشکافت
یک سهم تو خضروار بشکافت
یک سهم تو خضروار بشکافت
یک سهم تو خضروار بشکافت
یک سهم تو خضروار بشکافت
هفتاد و سه کشتی ابتران را
هفتاد و سه کشتی ابتران را
هفتاد و سه کشتی ابتران را
هفتاد و سه کشتی ابتران را
هفتاد و سه کشتی ابتران را
مقراضهٔ بندگان چو مقراض
مقراضهٔ بندگان چو مقراض
مقراضهٔ بندگان چو مقراض
مقراضهٔ بندگان چو مقراض
مقراضهٔ بندگان چو مقراض
اوداج بریده منکران را
اوداج بریده منکران را
اوداج بریده منکران را
اوداج بریده منکران را
اوداج بریده منکران را
بس دوخته سگ زنت چو سوزن
بس دوخته سگ زنت چو سوزن
بس دوخته سگ زنت چو سوزن
بس دوخته سگ زنت چو سوزن
بس دوخته سگ زنت چو سوزن
در زهره جگر مبتران را
در زهره جگر مبتران را
در زهره جگر مبتران را
در زهره جگر مبتران را
در زهره جگر مبتران را
اقبال تو کاب خضر خورده است
اقبال تو کاب خضر خورده است
اقبال تو کاب خضر خورده است
اقبال تو کاب خضر خورده است
اقبال تو کاب خضر خورده است
دل داده نهنگ خنجران را
دل داده نهنگ خنجران را
دل داده نهنگ خنجران را
دل داده نهنگ خنجران را
دل داده نهنگ خنجران را
وز بس که ز خصم بر لب بحر
وز بس که ز خصم بر لب بحر
وز بس که ز خصم بر لب بحر
وز بس که ز خصم بر لب بحر
وز بس که ز خصم بر لب بحر
خون رفت بریده حنجران را
خون رفت بریده حنجران را
خون رفت بریده حنجران را
خون رفت بریده حنجران را
خون رفت بریده حنجران را
هم بر لب بحر بحر کردار
هم بر لب بحر بحر کردار
هم بر لب بحر بحر کردار
هم بر لب بحر بحر کردار
هم بر لب بحر بحر کردار
خون شد چو شفق دل اشقران را
خون شد چو شفق دل اشقران را
خون شد چو شفق دل اشقران را
خون شد چو شفق دل اشقران را
خون شد چو شفق دل اشقران را
با ترکشت اژدهای موسی
با ترکشت اژدهای موسی
با ترکشت اژدهای موسی
با ترکشت اژدهای موسی
با ترکشت اژدهای موسی
بنمود مجوس مخبران را
بنمود مجوس مخبران را
بنمود مجوس مخبران را
بنمود مجوس مخبران را
بنمود مجوس مخبران را
در روم ز اژدهای تیرت
در روم ز اژدهای تیرت
در روم ز اژدهای تیرت
در روم ز اژدهای تیرت
در روم ز اژدهای تیرت
زهر است نواله قیصران را
زهر است نواله قیصران را
زهر است نواله قیصران را
زهر است نواله قیصران را
زهر است نواله قیصران را
چون از مه نو زنی عطارد
چون از مه نو زنی عطارد
چون از مه نو زنی عطارد
چون از مه نو زنی عطارد
چون از مه نو زنی عطارد
مریخ هدف شود مرآن را
مریخ هدف شود مرآن را
مریخ هدف شود مرآن را
مریخ هدف شود مرآن را
مریخ هدف شود مرآن را
گر زال ببست پر سیمرغ
گر زال ببست پر سیمرغ
گر زال ببست پر سیمرغ
گر زال ببست پر سیمرغ
گر زال ببست پر سیمرغ
بر تیر، هلاک صفدران را
بر تیر، هلاک صفدران را
بر تیر، هلاک صفدران را
بر تیر، هلاک صفدران را
بر تیر، هلاک صفدران را
بر تیر تو پر جبرئیل است
بر تیر تو پر جبرئیل است
بر تیر تو پر جبرئیل است
بر تیر تو پر جبرئیل است
بر تیر تو پر جبرئیل است
آفت شده دیو جوهران را
آفت شده دیو جوهران را
آفت شده دیو جوهران را
آفت شده دیو جوهران را
آفت شده دیو جوهران را
آن بیلک جبرئیل پرت
آن بیلک جبرئیل پرت
آن بیلک جبرئیل پرت
آن بیلک جبرئیل پرت
آن بیلک جبرئیل پرت
عزرائیل است جانوران را
عزرائیل است جانوران را
عزرائیل است جانوران را
عزرائیل است جانوران را
عزرائیل است جانوران را
بسته کمر آسمان چو پیکان
بسته کمر آسمان چو پیکان
بسته کمر آسمان چو پیکان
بسته کمر آسمان چو پیکان
بسته کمر آسمان چو پیکان
ماند به درت مسخران را
ماند به درت مسخران را
ماند به درت مسخران را
ماند به درت مسخران را
ماند به درت مسخران را
شیران شده یاوران رزمت
شیران شده یاوران رزمت
شیران شده یاوران رزمت
شیران شده یاوران رزمت
شیران شده یاوران رزمت
اقبال تو نجده یاوران را
اقبال تو نجده یاوران را
اقبال تو نجده یاوران را
اقبال تو نجده یاوران را
اقبال تو نجده یاوران را
سیمرغ به نامه بردن فتح
سیمرغ به نامه بردن فتح
سیمرغ به نامه بردن فتح
سیمرغ به نامه بردن فتح
سیمرغ به نامه بردن فتح
می رشک برد کبوتران را
می رشک برد کبوتران را
می رشک برد کبوتران را
می رشک برد کبوتران را
می رشک برد کبوتران را
نصرت که دهد به بد سگالت
نصرت که دهد به بد سگالت
نصرت که دهد به بد سگالت
نصرت که دهد به بد سگالت
نصرت که دهد به بد سگالت
هرا که برافکند خران را
هرا که برافکند خران را
هرا که برافکند خران را
هرا که برافکند خران را
هرا که برافکند خران را
با لطف تو در میان نهاده است
با لطف تو در میان نهاده است
با لطف تو در میان نهاده است
با لطف تو در میان نهاده است
با لطف تو در میان نهاده است
خاقانی امید بیکران را
خاقانی امید بیکران را
خاقانی امید بیکران را
خاقانی امید بیکران را
خاقانی امید بیکران را
کز لطف تو هم نشد گسسته
کز لطف تو هم نشد گسسته
کز لطف تو هم نشد گسسته
کز لطف تو هم نشد گسسته
کز لطف تو هم نشد گسسته
امید بهشت، کافران را
امید بهشت، کافران را
امید بهشت، کافران را
امید بهشت، کافران را
امید بهشت، کافران را
در مدحت تو به هفت اقلیم
در مدحت تو به هفت اقلیم
در مدحت تو به هفت اقلیم
در مدحت تو به هفت اقلیم
در مدحت تو به هفت اقلیم
شش ضربه دهد سخنوران را
شش ضربه دهد سخنوران را
شش ضربه دهد سخنوران را
شش ضربه دهد سخنوران را
شش ضربه دهد سخنوران را
شهباز سخن به دولت تو
شهباز سخن به دولت تو
شهباز سخن به دولت تو
شهباز سخن به دولت تو
شهباز سخن به دولت تو
منقار برید نو پران را
منقار برید نو پران را
منقار برید نو پران را
منقار برید نو پران را
منقار برید نو پران را
با گاو زری که سامری ساخت
با گاو زری که سامری ساخت
با گاو زری که سامری ساخت
با گاو زری که سامری ساخت
با گاو زری که سامری ساخت
گوساله شمار زرگران را
گوساله شمار زرگران را
گوساله شمار زرگران را
گوساله شمار زرگران را
گوساله شمار زرگران را
گر هست سخن گهر، چرا نیست
گر هست سخن گهر، چرا نیست
گر هست سخن گهر، چرا نیست
گر هست سخن گهر، چرا نیست
گر هست سخن گهر، چرا نیست
آهنگ بدو گهر خران را
آهنگ بدو گهر خران را
آهنگ بدو گهر خران را
آهنگ بدو گهر خران را
آهنگ بدو گهر خران را
گر شادی دل ز زعفران خاست
گر شادی دل ز زعفران خاست
گر شادی دل ز زعفران خاست
گر شادی دل ز زعفران خاست
گر شادی دل ز زعفران خاست
چون رنگ غم است زعفران را
چون رنگ غم است زعفران را
چون رنگ غم است زعفران را
چون رنگ غم است زعفران را
چون رنگ غم است زعفران را
تا حشر فذلک بقا باد
تا حشر فذلک بقا باد
تا حشر فذلک بقا باد
تا حشر فذلک بقا باد
تا حشر فذلک بقا باد
توقیع تو داد گستران را
توقیع تو داد گستران را
توقیع تو داد گستران را
توقیع تو داد گستران را
توقیع تو داد گستران را
در جنت مجلست چراگاه
در جنت مجلست چراگاه
در جنت مجلست چراگاه
در جنت مجلست چراگاه
در جنت مجلست چراگاه
آهو حرکات احوران را
آهو حرکات احوران را
آهو حرکات احوران را
آهو حرکات احوران را
آهو حرکات احوران را
بزمت فلک و سرات منزل
بزمت فلک و سرات منزل
بزمت فلک و سرات منزل
بزمت فلک و سرات منزل
بزمت فلک و سرات منزل
ماهان ستاره زیوران را
ماهان ستاره زیوران را
ماهان ستاره زیوران را
ماهان ستاره زیوران را
ماهان ستاره زیوران را